شاید خواندن این کتاب'>کتاب جلوی افرادی را بگیرد که عادت دارند هر سال لیستی درست کنند از صد کتابی که باید تا قبل از مرگ خواند، البته شاید اگر متوجه شوند که این قبیل لیستها بر روان افراد چه تاثیری میگذارد. این داستان، مجموعه وقایع، دیدارها و مصاحبههایی است که بین یک دزد کتاب و آرزویش برای داشتن یک کتابخانه بزرگ و نفیس، یک کاراگاه کتاب که به دنبال این قبیل دزدها است، و یک خبرنگار که روایتگری است بین دزد، صاحبان نشر، کتابفروشها، مجموعهداران و کاراگاهان رخ میدهد.
داستان با تقسیم اموال باقیمانده از کسی شروع میشود که بر اثر خودکشی فوت شده است. در این بین، کتابی نفیس و قدیمی به زبان آلمانی در کیفی کتانی به خبرنگاری داده میشود. کتاب شناخت گیاهان دارویی با تصاویر رنگیشده چاپ 1630، کتابی است که در طب قدیم آن دوران انقلابی به پا کرده بود. کتاب تصادفاً (!) از کتابخانه کالج بیرون برده شده و دیگر هرگز به آنجا باز نمیگردد، حتی حالا که دست کسی است که خود را ملزم به رعایت قانون در عرصه کتاب میداند چون حسب اعلام کتابدار، کتاب دیگر به کتابخانه تعلق ندارد. در کتاب آمده است: "در دفاع از خود، کتابداران اوراق و اسناد کتابهای گمشده، به خصوص نایاب و ارزشمند، را معدوم میکنند".
داستان اما به همین یک مورد ختم نمیشود و پر است از مثالهای متعدد از دزدیدن کتاب یا صفحاتی از داخل کتاب از کتابخانهها و فروش و دست به دست شدن آنها با وجود آن که مهر کتابخانه در مواردی قبل مشاهده است. مواردی که فروشندگان، خریداران و مجموعهداران به دلیل نفیس یا کمیاب بودن از آن چشمپوشی میکنند.
اما دزدی از کتابفروشیها روایتی دیگر است. ما در این کتاب با انواع و اقسام روشهای دزدی کتاب، از قایم کردن در کمربند لباس، تا تحویل شماره کارت اعتباری افراد پولدار و دریافت کتاب توسط سایر اشخاص (راننده، پدر، ..) یا خود دزد با صورت و لباس گریمشده روبرو هستیم. از دستدادن کتابهای نفیس در برابر مال دزدی و کلنجار رفتن با مالباخته و شرکتهای بیمه از یک سو، و احساس بیحرمتی، شکسته شدن غرور و از دست دادن مال از سوی دیگر، کتابفروشان را بر آن داشته است از مراجع قانونی موضوع دزدی کتاب را پیگیری کنند. اینجا است که متوجه میشوند قانون و مجریان آن خیلی هم در این باره پشتیبانی نمیکنند. قاضیها عموماً به روشنی بین دزد کتاب، با سایر دزدها تمایز قائل هستند و آنها را افرادی فهمیده در نظر میگیرند، جز مواردی که به موضوع میراث فرهنگی مرتبط است.
از طرفی دیگر، مشخص میشود این افراد از وکیل و مشاوران مطلعی بهره میگیرند و یا از خانوادههای سطح بالای جامعه هستند و در نهایت با گذراندن چند روزی در مراکز بازپروری از زندان رهایی مییابند. اگرچه هیچ زندانی دزدهای مصمم و حرفهایتر را از هدف گردآوری کتاب باز نمیدارد.
اینجا است که یکی از کتابفروشها پس از ربوده شدن کتابش و تحویل دزد به دست پلیس و ناامیدشدن از روند قانونی آن به فکر تاسیس گروهی حمایتی در صنف خود میافتد و با کمک یک گروه ایمیلی، سایر همکاران خود را از وجود دزدیهای مشابه و دادن مشخصات فروش آگاه میسازد. در طی سالها، این گروه به افزایش هوشیاری سایر کتابفروشان در سراسر آمریکا اهتمام ورزیده و یکدیگر را از حضور یک دزد قدیمی یا یک تازهکار آگاه میسازند.
"هرچند ارزش کتاب به سلیقه ادبی روز، و تغییر ذائقه بستگی دارد، اما عرضه و تقاضا هم در آن دخیل است. تیراژ چاپ اول کتاب ... با تعداد نسخه محدود، به عواملی نظیر داشتن روکش گردگیر، فرسوده، پاره، جرمگرفته یا بدون برچسب قیمت بستگی دارد.". این موارد را ساندرز (کتابفروشی که کاراگاه شده است) در حالی به خبرنگار میگوید که در حال فروش یک کتاب هشتاد دلاری به جای مشابه همان کتاب به قیمت پانصد دلار است. ساندرز از بس عاشق کتاب است که نه تنها همه کتابهای کتابخانه مدرسه را خوانده بلکه همیشه راهی برای دستیابی به کتابهای بزرگسالان پیدا کرده است. کتابهایی که کتابداران به او نمیدادند. بعد از مدتی فقط خواند نکتاب او را راضی نکرده و دوست داشته همان کتابها را داشته باشد. فرق او با "گیلکی" (دزد کتابی که پس از سالها زندان در کالج فلسفه میخواند) این است که او کتابفروشی خود را باز میکند مسیری که به سختی و با صرفهجوییهای زیاد میسر میشود.
در کتاب آمده است که باید بین آدم عاشق کتاب و کسانی که کتاب جمع میکنند تفاوت قائل شد. این تمایز را کتابفروشها از نوع نگاه و پرسش خریدار متوجه میشوند، بین کسی که به دنبال چاپ اول کتابی است یا نوجوانی که با دیدن کتاب دلش غنج میرود.
نکات بسیار جذابی از تاریخچه کتاب و نشر در این کتاب وجود دارد، از پیشنهاد فروش 6700 جلد کتاب جفرسون سومین رئیس جمهور آمریکا برای شکلگیری دوباره کتابخانه کنگره پس از آتشسوزی، کتابهایی با عطف رنگی و طلائی، تا کتابهای بسیار قدیمی با تصاویر نقاشیشده.
و در نهایت آن که آنچه بین همه عشاق کتاب مشترک است یک چیز است: آدمها همه میمیرند، دیر یا زود، اما کتاب همیشه باید باقی بماند.
نویسنده: آلیسون هووربارتلت
ترجمه: مجتبی ویسی
نشرثالث، 1399
-----------------
این مطلب در یکصدمین شماره نشریه پیک دانش - پائیز 1402 منتشر شده است.
گمشده هایم را می جویم...برچسب : نویسنده : lilibani بازدید : 26