سال اول دانشگاه تصمیم گرفتم خوابهایم را در یک سررسید بنویسم. اول تصمیم داشتم خواب هر روز را در صفحه همان تاریخ بنویسم اما هر خواب انقدر جزئیات داشت که هر یک شامل چند صفحه میشد برای همین از صفحه اول شروع به یادداشت کردم. ترم اول تمام نشده بود که سررسید من پر شد. تعداد زیادی خواب تکراری داشتم (هنوز هم دارم). موضوعاتی که مکرراً به اشکال مختلف در ذهنم شکل میگیرند. تعدادی هم رویاگونه و به نظرم حاوی خلاقیت. در هر حال از ادامه دادن این کار خودداری کردم و دفتر را هم دور انداختم. هنوز که برای همکارانم خوابهایم را تعریف میکنم به من میگویند چقدر خوب جزئیاتش را به خاطر داری.
این خوابها گاهی دردسرساز میشوند از بس برای من شکل واقعیت به خود میگیرند. چند شب پیش در خواب دوستی از من پول خواست. سر صبح پاشده بودم به حسابش واریز کنم فقط مرتب چک میکردم که در پیامکش گفته به کدام حساب و طبیعتاً پیامکی در کار نبود. یا صبح در حال بردن کتاب برای کسی هستم که در خواب با او بحث کردهام و قانع نشده است و سر صبح میخواهم با بردن کتاب به او مدرک نشان دهم.
بدترین شبها، چند شب قبل از امتحانها و آزمونها است. آنقدر تمام مسائل، اسمها و قواعد را در خواب تکرار میکنم که حد ندارد. وای به حالم اگر یک اسم، قاعده، یا قانون را فراموش کرده باشم. حتماً باید بیدار شوم و آن را همان زمان چک کنم وگرنه خواب بیخواب. شبهای نزدیک IETLS تمام جزوهها و نوشتههایم کنار تخت بود، از بس بیدار میشدم و دوباره آنها را نگاه میکردم. توی خواب آنقدر مسئله ریاضی حل کردم که روی کاغذ نکردم.
برای انجام یک کار مهم، پژوهش، نوشتار، و یا پیچیده، حتماً باید چند روز مهلت داشته باشم. تمام آن مسئله را در خواب از زوایای مختلف میبینم و تحلیل میکنم. اگر این مهلت را نداشته باشم، نتیجه یک کار سرسری و بدون عمق است.
اما یک سری از خوابهایم را خیلی دوست دارم، همانهایی که پر از سمبل هستند، همانهایی که گاهی از لای ابرهای غلیظ، نوری از آینده را نشان میدهند. خلاصه کاش یونگ زنده بود و در مورد سایههای وجودم برایم توضیح میداد، همان سایههایی که به شکل اشیاء و جانوران خوابهای مرا پر از سمبل کرده و به من نشان میداد دل نگرانیهای شخصی و قبیلهایام دقیقاً چیست.
گمشده هایم را می جویم...برچسب : نویسنده : lilibani بازدید : 6