گمشده هایم را می جویم

ساخت وبلاگ
سال اول دانشگاه تصمیم گرفتم خواب‌هایم را در یک سررسید بنویسم. اول تصمیم داشتم خواب هر روز را در صفحه همان تاریخ بنویسم اما هر خواب انقدر جزئیات داشت که هر یک شامل چند صفحه می‌شد برای همین از صفحه اول شروع به یادداشت کردم. ترم اول تمام نشده بود که سررسید من پر شد. تعداد زیادی خواب تکراری داشتم (هنوز هم دارم). موضوعاتی که مکرراً به اشکال مختلف در ذهنم شکل می‌گیرند. تعدادی هم رویاگونه و به نظرم حاوی خلاقیت. در هر حال از ادامه دادن این کار خودداری کردم و دفتر را هم دور انداختم. هنوز که برای همکارانم خواب‌هایم را تعریف می‌کنم به من می‌گویند چقدر خوب جزئیاتش را به خاطر داری.این خواب‌ها گاهی دردسرساز می‌شوند از بس برای من شکل واقعیت به خود می‌گیرند. چند شب پیش در خواب دوستی از من پول خواست. سر صبح پاشده بودم به حسابش واریز کنم فقط مرتب چک می‌کردم که در پیامکش گفته به کدام حساب و طبیعتاً پیامکی در کار نبود. یا صبح در حال بردن کتاب برای کسی هستم که در خواب با او بحث کرده‌ام و قانع نشده است و سر صبح می‌خواهم با بردن کتاب به او مدرک نشان دهم.بدترین شب‌ها، چند شب‌ قبل از امتحان‌ها و آزمون‌ها است. آنقدر تمام مسائل، اسم‌ها و قواعد را در خواب تکرار می‌کنم که حد ندارد. وای به حالم اگر یک اسم، قاعده، یا قانون را فراموش کرده باشم. حتماً باید بیدار شوم و آن را همان زمان چک کنم وگرنه خواب بی‌خواب. شب‌های نزدیک IETLS تمام جزوه‌ها و نوشته‌هایم کنار تخت بود، از بس بیدار می‌شدم و دوباره آن‌ها را نگاه می‌کردم. توی خواب آنقدر مسئله ریاضی حل کردم که روی کاغذ نکردم.برای انجام یک کار مهم، پژوهش، نوشتار، و یا پیچیده، حتماً باید چند روز مهلت داشته باشم. تمام آن مسئله را در خواب از زوایای مختلف می‌بینم و تح گمشده هایم را می جویم...ادامه مطلب
ما را در سایت گمشده هایم را می جویم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lilibani بازدید : 3 تاريخ : پنجشنبه 30 فروردين 1403 ساعت: 15:36

دو خبر بسیار مهم درباره کتاب برایتان داریم:آیا می‌دانستید دو سوم کل کتاب‌های جهان در 12 کشور تولید می‌شود و چقدر این نکته ما را یاد قانون پارتو یا قانون 20-80 می‌اندازد (هرچند در اینجا دوازده کشور عددی حدود 6 درصد از کشورهای جهان را تشکیل می‌دهد).دوم آن که شرکت‌هایی هستند که سال‌ها است در صدد شمارش تمام کتاب‌های چاپ شده هستند تا تعداد عناوین کتاب‌ها مشخص شود. در 14 دسامبر 2004، گوگل اعلام کرد که قراردادهایی با پنج کتابخانه تحقیقاتی بزرگ منعقد کرده است تا پروژه‌ای را که بعداً به عنوان پروژه کتابخانه کتاب گوگل شناخته می شود، آغاز کند. کتابخانه عمومی نیویورک و کتابخانه‌های دانشگاه‌های هاروارد، میشیگان، آکسفورد و استنفورد (که در آن زمان گوگل5 نامیده می‌شدند) موافقت کردند که به گوگل اجازه دهند کتاب‌های چاپی آن‌ها را دیجیتالی کند (Jones, 2009). در اواسط سال 2010 گوگل اعلام کرد تمام کتاب‌های چاپی از زمان گوتنبرگ را شمرده و تعداد کتاب‌ها در سراسر جهان 880,864,129 عدد است. با اعلام این خبر و شمارش حدود 130 میلیون کتاب این سئوال مطرح شد که این شمارش چگونه انجام شده است. این نکته از آن جهت دارای اهمیت است که بر اساس آخرین اعلام نتیجه شمارش گوگل در سال 2023، این تعداد به 880,464,158 عدد رسیده اما براساس پایگاه اطلاعاتی ISBN، حدود 34 میلیون ISBN منحصر به فرد تا سال 2023 ثبت شده است.در سال 2010 که اولین بار گوگل این آمار را ارائه داد اعلام کرد: ما فراداده مورد نیاز را از بسیاری از ارائه‌دهندگان (بیش از 150 ارائه‌دهنده) جمع‌آوری می‌‌کنیم که شامل کتابخانه‌، WorldCat، فهرست‌های اتحادیه ملی و ارائه‌دهندگان تجاری می‌شود. در حال حاضر نزدیک به یک میلیارد رکورد خام منحصربفرد داریم ... با احتساب فق گمشده هایم را می جویم...ادامه مطلب
ما را در سایت گمشده هایم را می جویم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lilibani بازدید : 2 تاريخ : پنجشنبه 30 فروردين 1403 ساعت: 15:36

شاید خواندن این کتاب'>کتاب جلوی افرادی را بگیرد که عادت دارند هر سال لیستی درست کنند از صد کتابی که باید تا قبل از مرگ خواند، البته شاید اگر متوجه شوند که این قبیل لیست‌ها بر روان افراد چه تاثیری می‌گذارد. این داستان، مجموعه وقایع، دیدارها و مصاحبه‌هایی است که بین یک دزد کتاب و آرزویش برای داشتن یک کتابخانه بزرگ و نفیس، یک کاراگاه کتاب که به دنبال این قبیل دزدها است، و یک خبرنگار که روایتگری است بین دزد، صاحبان نشر، کتاب‌فروش‌ها، مجموعه‌داران و کاراگاهان رخ می‌دهد.داستان با تقسیم اموال باقی‌مانده از کسی شروع می‌شود که بر اثر خودکشی فوت شده است. در این بین، کتابی نفیس و قدیمی به زبان آلمانی در کیفی کتانی به خبرنگاری داده می‌شود. کتاب شناخت گیاهان دارویی با تصاویر رنگی‌شده چاپ 1630، کتابی است که در طب قدیم آن دوران انقلابی به پا کرده بود. کتاب تصادفاً (!) از کتابخانه کالج بیرون برده شده و دیگر هرگز به آنجا باز نمی‌گردد، حتی حالا که دست کسی است که خود را ملزم به رعایت قانون در عرصه کتاب می‌داند چون حسب اعلام کتابدار، کتاب دیگر به کتابخانه تعلق ندارد. در کتاب آمده است: "در دفاع از خود، کتابداران اوراق و اسناد کتاب‌های گمشده، به خصوص نایاب و ارزشمند، را معدوم می‌کنند".داستان اما به همین یک مورد ختم نمی‌شود و پر است از مثال‌های متعدد از دزدیدن کتاب یا صفحاتی از داخل کتاب از کتابخانه‌ها و فروش و دست به دست شدن آن‌ها با وجود آن که مهر کتابخانه در مواردی قبل مشاهده است. مواردی که فروشندگان، خریداران و مجموعه‌داران به دلیل نفیس یا کمیاب بودن از آن چشم‌پوشی می‌کنند.اما دزدی از کتاب‌فروشی‌ها روایتی دیگر است. ما در این کتاب با انواع و اقسام روش‌های دزدی کتاب، از قایم کردن در کمربند لباس، تا تحو گمشده هایم را می جویم...ادامه مطلب
ما را در سایت گمشده هایم را می جویم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lilibani بازدید : 23 تاريخ : چهارشنبه 4 بهمن 1402 ساعت: 14:21

خواب بود یا رویا. فضای دوپاره‌ای از یک آپارتمان، با آشپزخانه‌ای در میانه که فضا را به دو بال شرقی و غربی تقسیم می‌کند. سمت شرقی با چند پله پائین‌تر از آشپزخانه قرار گرفته بود. در سمت بال شرقی باز می‌شد به یک راهرو پوشیده از قفسه‌های چوبی کتاب. از در که داخل آمد با نگاهی مات دستش را به روی قفسه‌های خالی کشید. نه بحثی، نه سئوالی، به چیز دیگری نیاز بود که مشخص کند تصمیم خرید در چند صدم ثانیه گرفته شده بود. مهم نبود بقیه خانه چه خصوصیات و ویژگی‌هایی دارد. کتاب‌هایی بودند که به آن قفسه‌ها منتقل می‌شدند و این تمام نیاز او، تعریف او، و خواسته او از یک منزلگاه امن و دلخواه بود. گمشده هایم را می جویم...ادامه مطلب
ما را در سایت گمشده هایم را می جویم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lilibani بازدید : 19 تاريخ : سه شنبه 5 دی 1402 ساعت: 15:07

نویسنده مشهور سالمند برنده جایزه نوبل ادبی دو ماه با مرگ فاصله دارد و پنج خبرنگار فرصت انجام تنها مصاحبه‌های او را در سراسر زندگی پیدا کرده‌اند. چهار نفر اول به گونه‌ای رقت‌انگیز توهین می‌شنوند، و تحقیر می‌شوند. مصاحبه آن‌ها هرگز با آنچه تصورش را کرده یا تجربه‌اش را داشتند مطابقت ندارد بلکه ناگزیر به تکرار پرسش‌های متداول می‌شوند و سعی دارند راز موفقیت نویسنده‌ای را دریابند که اثری از او نخوانده و یا به درک آنچه نوشته نرسیده‌اند.نویسنده با نام پرتکستا تاش با بذل و بخشش فراوان نفرت واقعی خود را از نوع بشر و به خصوص زنان نشان می‌دهد و در این کار هیچ خستی نشان نمی‌دهد. کتاب سراسر آکنده از ناسزا به سایر نویسندگان، هیات انتخاب برندگان نوبل، خبرنگار و به خصوص خوانندگان کتاب است. از نظر او هیچ‌کس به درستی به درک باطن تماماً کسالت‌بار زندگی یا نمایشی از آن نرسیده است و همگان در تلاش برای نمایش خود بوده و اشکالی از آنچه نیستند به نمایش می‌گذارند. از آن بدتر خواننده‌نماهایی که با ادعا بر مطالعه کتاب‌ها بدون آن که آن‌ها را به درستی دریافته باشند سعی در ورود به طبقه فرهیختگان دارند.پنجمین و آخرین خبرنگار که از بخت بد "تاش" یک زن است و از نظر او، همین جنسیت از روز اول تولد او را ناگزیر به یک "قربانی" بدل کرده، کسی است که تمام قد در برابر او می‌ایستد؛ در برابر کسی که در ایدئولوژی‌اش زن وجود خارجی ندارد. این زن جوان سی‌ساله چنان با شهامت بازی‌های صرف و نحو او را خنثی می‌کند که نشان می‌دهد فعل "خواندن" را به درستی انجام داده و نه تنها تمام کتاب‌های چاپ شده او را به معنای واقعی درک و تجزیه و تحلیل کرده، بلکه از تنها کتاب پایان‌نیافته نویسنده نیز مطلع است و برای آن پایانی در خور ارائه می‌دهد.ن گمشده هایم را می جویم...ادامه مطلب
ما را در سایت گمشده هایم را می جویم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lilibani بازدید : 19 تاريخ : سه شنبه 5 دی 1402 ساعت: 15:07

شش داستان کوتاه، شش نویسنده، چهار مترجم، یک کتاب عالی. چاپ اول کتاب با 144 صفحه، از نشر نیکا و ویراستاری مصطفی اسلامیه و پویا رفویی تجربه بی‌نظیری از شش داستان کاملاً متفاوت را به خواننده ارائه می‌دهد. داستان‌ها از کاترین بل آمریکایی ، ویلیام بوید اسکاتلندی، داستانی روسی از لئو تولستوی نوشته رز ترمین انگلیسی، ادگار لورنس دکترو آمریکایی، لارا وپنیار روس و الکساندر همان بوسنیایی انتخاب شده‌اند. پسندیدن سبک نویسنده واقعاً سلیقه‌ای است ولی به نظر من و احتمالاً آن فردی که نام کتاب را انتخاب کرده است، گل سرسبد داستان‌ها عکس‌های فوری (دومین داستان) از ویلیام بوید است.تنها کافی است به فهرست جوایز متعدد او در ادبیات نگاهی بیندازیم تا بدانیم نویسنده‌ای که یکی از مجوعه‌های جیمزباند را هم نوشته در زمینه نمایشنامه‌نویسی، داستان کوتاه، رمان، فیلنامه و ...چه میزان فعالیت موفق داشته است. مصاحبه‌ خیلی کوتاهی مربوط به سال 1392 از او با نام "ویلیام بوید: دو زندگینامه، بهترین کتاب سال" از او در خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از گاردین دیدم که معرفی مختصری از او را به همراه داشت.داستان به سرگشتگی یک جوان نگاهی دارد و این که یک نفر در همهمه زندگی روزمره و از میان افرادی که او را احاطه کرده‌اند چطور برای آینده خود می‌تواند برنامه‌ریزی کرده و از آن مهم‌تر این که چگونه هویت خود را پیدا کند.ترجمه‌ها توسط نسرین طباطبایی (برای داستان‌های آنچه باقی می‌ماند و ویکفیلد)، شقایق نظرزاده (عکس‌های فوری)، کامران غبرایی (دلقک آستاپوو، جزیره‌ها) و بابک مظلومی (لودا و ملینا) انجام شده و ترجمه‌های روانی به خواننده ارائه می‌دهند.https://www.ibna.ir/fa/naghli/187074/ویلیام-بوید-دو-زندگینامه-بهترین-کتاب-سال Adblo گمشده هایم را می جویم...ادامه مطلب
ما را در سایت گمشده هایم را می جویم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lilibani بازدید : 49 تاريخ : سه شنبه 2 آبان 1402 ساعت: 23:45

درست خواندید. این معرفی کتاب نیست بلکه "عدم" معرفی است. کتاب با ترجمه روان سونیا سینگ و طراحی جلد زیبا از نشر کتاب مجازی (وقتی کتاب چاپی منتشر می‌کند چرا مجازی!) بسیار اغواکننده است. نویسنده، آلیس فینی، اهل بریتانیا است و حدود پانزده سال به‌عنوان تهیه‌کننده و همچنین خبرنگار با بی‌بی‌سی همکاری کرده است. او از 21سالگی به خبرنگاری مشغول شد. در حال حاضر شش کتاب بین سال‌های 2018 تا 2023 از او به چاپ رسیده است.داستان دیزی دارکر نسبتاً جذاب جلو می‌رود تا این که خیلی زود متوجه شباهت تمام و کمال آن با داستان "آنگاه کسی باقی نماند" استاد جنائی‌نویس، آگاتا کریستی می‌شویم. داستان آگاتا کریستی یکی از کلاسیک‌ترین داستان‌های جنائی بدون حضور یک کاراگاه است و آنقدر محبوب، که چندین نمونه فیلم و تاتر از روی آن ساخته شده است. حتی یک نمونه آمریکایی ایرانی هم دارد.در این داستان، همان اشعار، همان جزیره، همان حوادث را شاهد هستیم، اما این شباهت ناگهان به اتمام می‌رسد و مسائل عقلانی و تحلیل روان‌شناختی افراد جای خود را به مسائل ماورای طبیعی می‌دهد و دیگر از هیچ کدام از ظرافت‌های ادبی آگاتا کریستی ردی باقی نمی‌ماند. صرفاً انتقام موتور محرکه جانی و همدستان او است. نویسنده تلاش کرده است از تکرار کلمات، اشاره مکرر به برخی اشیاء، تمایل به مخفی‌کاری تا حد امکان آن هم مسائلی که برای همگان در محل حادثه روشن است برای مرموز کردن داستان استفاده کند.نویسنده داستان اعتقاد راسخ دارد "ذات" انسان با تولد او شکل می‌گیرد و "تربیت" نقشی در آن ندارد. با چشم‌پوشی از رحم و شفقت، تنها عذاب وجدان باقی می‌ماند و نهایتاً هر کسی باید طعم سزای کار را باید بچشد.خلاصه آنکه، کتاب را با یک تبلیغ در اینستاگرام خریدم که نوشته بود "با گمشده هایم را می جویم...ادامه مطلب
ما را در سایت گمشده هایم را می جویم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lilibani بازدید : 41 تاريخ : دوشنبه 24 مهر 1402 ساعت: 17:22

آن چشمان درشت، گوش کوچک، سبیل آویزان روی جلد را مگر می‌شود دید و کتاب "او و گربه‌اش" را از روی پیشخوان کتابفروشی برنداشت؟اول داستان:از گربه مستقل‌تر داریم؟ منزوی‌تر؟ خودسرتر؟ زمان عاشقی سربه‌راه‌تر و سرسپرده‌تر؟ زمان مادری جنگجوتر؟ حالا ببینید آدم‌های داستان چه طور آدم‌هایی هستند که گربه‌ها برای نجات آن‌ها و بیرون کشیدنشان از ورطه ناامیدی، تنهایی و غم‌های خانمان‌برانداز ناگزیر به حرکت‌هایی برخلاف طبیعتشان می‌شوند. تا جایی داستان در غم پایان‌ناپذیر انسان فرو می‌رود که وقتی گربه تنها یک شانس برای برآوردن آرزو دارد آن را تقدیم به صاحبش می‌کند و برایش شادی طلب می‌کند.آیا واقعاً کشور ژاپن همچنان کشوری پر از شرمساری، توقعات بالای والدین از فرزندان، بی‌توجهی به احساس دیگران است؟ داستان به حدی در روابط انسان‌ها تلخ پیش می‌رود که آرزوی وزیدن نسیم گرم عشق برایشان دارم مانند چابی، یک گربه.وقتی کتابی می‌خوانم که با فرهنگ کشورش آشنا نیستم دوست دارم اطلاعات بیشتر را توسط مترجم در پاورقی دریافت کنم. انتظار زیادی است؟ مثلاً دوست داشتم درباره "تعطیلات طلایی ژاپن" بیشتر بدانم. این تعطیلات هفته دوم اردیبهشت یا 29 آوریل تا 5 می است که از سه سال پس از پایان جنگ جهانی دوم (1948) شروع شده و یک جشن ملی است.حالا نوبت داستان پشت داستان است:امانت‌داری در صفحه‌آرایی رعایت شده و همانند نسخه انگلیسی، هرجا گربه‌ای راوی داستان است با یک نشان خلاقانه از گربه مشخص می‌شود. هر گربه در حال انجام یک حرکت گربه‌ای است.این متن را با طرح روی جلد کتاب شروع کردم. این کتاب دقیقاً همین طرح صفحه را در نسخه انگلیسی‌اش دارد اما در نسخه دیگری تصویر دختری است که در تخت‌خوابش دراز کشیده و در حالی کتاب می‌خواند که یک گربه روی ا گمشده هایم را می جویم...ادامه مطلب
ما را در سایت گمشده هایم را می جویم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lilibani بازدید : 56 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت: 13:08

برای نویسنده، شاعر، کتابدار و مربی رشته کتابداری و اطلاع‌رسانی (علم اطلاعات و دانش‌شناسی)، سرکار خانم بهار رهادوست، در حال تهیه صفحه ویکی‌پدیا و توسعه آن هستم. استادان، و دوستان محترمی که در صفحات خود از ایشان یاد کرده و مطالبی نوشته ‌اند لطفاٌ در توسعه این صفحه اقدام نمایند. در صورت تمایل، لینک مطالب را برای من ارسال کنید تا به سایر مطالب اضافه کنم.همکاری شما عزیزان کمک می‌کند تا صفحه باقی بماند. سپاسنکته: در صورتی که شما هم توسعه‌دهنده ویکی هستید لطفا از پیش‌نویس: بهار رهادوست استفاده نمائید. در حال حاضر این صفحه، توسط ویراستاران ویکی به حالت پیش نویس انتقال یافته است. گمشده هایم را می جویم...ادامه مطلب
ما را در سایت گمشده هایم را می جویم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lilibani بازدید : 55 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت: 13:08

هنوز جوان‌تر از آن بودم که قدرت نه گفتن داشته باشم و هنوز آنقدر خام که نتوانم موقعیتم را در شرایط خاص تشخیص دهم. سر راه محل کارم در ولیعصر نزدیک پارک‌وی کمی بالاتر از پارک ساعی، یک گالری لوازم منزل بود که من بهش می‌گفتم مغازه شیک‌فروشی و اسباب تزئینی زیبا برای خانه‌های جذاب داشت. هر بار که رد میشدم مراقب بودم آنقدر آهسته گام بردارم که کل دکور قشنگش را ببینم ولی نه آنقدر آرام که مشخص شود زل‌زده‌ام. هر بار به خودم می‌گفتم بالاخره یک روز از داخل همه وسایلش را خواهم دید و چه روزی بهتر از روز حقوق. کمی از ساعت دو و نیمی گذشته بود که داخل شدم. آن حجم از لوازم ایستاده، آویخته، نشسته و غیره اطرافم را گرفته بود و نحوه چیدمان اشیاء طوری بود که نفس کشیدن بین آن همه زیبایی را سخت کرده بود. گیج و مبهوت بودم که یک دفعه آقای فراهانی را روبروی خودم دیدم. آن زمان تازه شروع بازیگری دخترانشان بود و گلشیفته هنوز نام تازه‌ای بر سر زبان‌ها بود. آقای پدر، خود به تنهایی بازیگری حرفه‌ای بود برای خودش. با یک حرکت آرتیستیک جلو آمد و گفت آمدی چیزی بخری؟ و من ساده گفتم بله و نگفتم نه که آمده‌ام فقط برای دیدن. چون قطعاً از پس خرید لوازم جذاب آنجا بر نمی‌آمدم. یک چند نفری در حال بسته‌بندی یک گله سرامیکی آهوی گردن‌بلند تزئینی با قدهای بلند و کوتاه برای او بودند. مجموعه بسیار زیبایی بود. در حالی که کارگر مغازه را برای خرید چلوکباب برای آن مشتری ویژه و صرف در طبقه بالای گالری بیرون فرستادند‌ با خودم فکر کردم من در آن میانه چه وصله بی‌تناسبی هستم. توجه آقای فراهانی دوباره به من جلب شد. پرسید هدیه است؟ گفتم بله. گفت برای کی؟ گفتم یک دوست. و فکر کردم چه دوستی بهتر از خودم. با حرکت دستی هنرمندانه گفت دوستت را برا گمشده هایم را می جویم...ادامه مطلب
ما را در سایت گمشده هایم را می جویم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lilibani بازدید : 51 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت: 13:08